ـهفت
جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ
سلام خواهرم
چطوری؟ خوبی؟
چه خبرا؟خوبه همه چی؟
بلیط گیر اومد؟
چجوریاس الان برنامه تون چطور شد!؟
:)
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۴۷
آبِـــجی
آبِـــجی
علیک سلام داداش
خوبم شکر
تو خوبی؟
دیروزو امروز ک اومدیم خونه مامان بزرگه. عصری میایم سمت قم
اره بلیط گیر اومد برا 29اسفند اما گفتم عیدو قم باشن برا دوم عید گرفتم
پسردایم از مشهد زنگ زد ک برا کی گرفتی گفتم برا دوم الکی گریه میکرد من مامان بابامو میخام،:-D
.
همون دوم دایی و ژندایی و دخترداییم میرن
مامان بزرگه برا سوم عید بلیط دارن
فائزم هروقت ابجیم بچش ب دنیا اومد میره
:(
ی من نمیرم
پاسخ:
خو بخیر و سلامتی
خو بخیر و سلامتی
تو چرا نمیری آبجی؟
نمیذاره؟
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۰
آبِـجی
آبِـجی
داییم میگه چقد داری شبیه آبجیم میشی
(:
.
.
زنداییمم میگه مامانت زهرا منو خیلی دوس داش منم خیلی دوسش داشتم
بهم وابسته بود
اخه اون موقع ک زندابیم عزوس میشه مامانم 2سالش بوده
منم این زنداییمو خییلی دوس دارم
ی خانوم خوبو مهربون ک اصن کاری ب کار بقیه نداره.
داییمم خوبه صاف و ساده
پاسخ:
خدا حفظش کنه زن داییتو..حتما اونم خیلی دوست داره
خدا حفظش کنه زن داییتو..حتما اونم خیلی دوست داره
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۱۹
آبِـــجی
آبِـــجی
داداش نگران نباش
حل شد
(:
پاسخ:
عه؟
عه؟
خب خداروشکر
شرمنده ابجی اون دو سه تا اسمس اخرتو اصن نفهمیدم
رفته بودم کمک رفیقم تو مغازش..گوشیم نمیدونم اصن کی بی صدا شد
حالا هی تو دلمم میگم چیشد چرا پیامی نمیاد :/
یدفه دیدم سایلنته
.
.
خو خوبه ک حل شد ابجی جان :)
۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۶
آبِـجی
آبِـجی
(:
.
.
منم اره دیگه نمیذاره
:/
.
.
اره خود زنداییمم میگه دوست دارم. همشم میگه چرا نمیای
داییمم میگه تو نیستی خونه خالیه زود زود بیا
.
.
.
خیره
دشمنت شرمنده
مهم حل شدنش بود ک شد
:|
😉